۱۳۹۰ دی ۲۳, جمعه

همگام با بزرگان فلسفه(فلسفه کنفوسیوس)(1)

" شاهان هنوز درنده خو و ستم کارند؛ رعایا نادان اند، وسخنان من چون دانه های برفی که برسطح دریایی آرام فرو ریزد، اثری از خود برجای نمیگذارد ".
کلام فوق اندیشه اندیشمندی فرزانه است؛ که آزرده از انبوه مظلومان وظلم وتعدی ظالمان روزگارش، ناآگاهی مردم وظلم حکومت مردانش را به تصویر کشیده است.او که همواره در پی استقرار صلح کوششی بی پایان ورنج فراوان را متحمل شد وعاقبت فراموش شده و لبریز از اندوه وفقر در گوشه ای از سرزمینش دار فانی را وداع گفت. درتقابل با قانون طلایی (آنچه را بر خویشتن نمی پسندی بر دیگران مپسند) ایدۀ خودخواهی مشترک را مطرح وترویج کرد؛ گرچه حاکمان زر وزور، آنزمان نیز به مقابله اش برخاستند و تکفیرش کردند؛ اما پیروانش با اعتقاد بر ارزش مفکوره بالایش آن را با سوختن وساختن زنده نگاهداشتند؛ وپس از رفتنش دستنوشته های اخلاقی اش شهرت جهانی یافت؛ آنچنانکه مرسوم است.
طبیعت گردون دون بین، که تکرارش را به رخ کشیده و موجودیت خوش خدمتانی که حربه ای جز به سخره گرفتن اندیشه های انسانی ندارند را، نمایان میسازد چون دملی چرکین وآزار دهنده. آنانکه اساسشان بر دروغ، نیرنگ و ریا استوار بوده، بر مردمی نا آگاه و مظلوم ظلم روا داشته، به زعم خویش حکمرانی میکنند؛ در تقابل با بیگانگان " خویش " را قربانی نموده و پایه های ظلمت را استوارتر از پیش میسازند. غافل از اینکه فریادگران آزادی خواهی و آزاد مردانی که مردانه فریادعدالتخواهی سر میدهند؛ آزادی را جز درگرو همبستگی وتفاهم نمیدانند؛ در تضاد با کسانی که تفرقه ونفاق از اصول کلی وراهگشایشان است در چپاول، ظلم و غارت.
" با استقرار این اصل همه جهان ...به یک جمهوری مبدل خواهد شد...مردم با صمیمیت با یک دیگر آمیزش خواهند کرد وتخم صلح جهانی را خواهند کاشت... هر مردی تأمین خواهد داشت، وهر زنی به حق خود خواهد رسید. بدسگالان سرکوب خواهند شد، و دیگر بر نخواهند خاست...دزدان وخیانت کاران و راهزنان دیگر در زمین فساد نخواهند کرد... این است حالت آنچه من بدان تفاهم بزرگ نام مینهم" .
میگویند :
"روزی کنفوسیوس در بیابانی گم شده بود، شاگردانش از مسافری سراغ او را گرفتند.مسافرگفت که او« انسانی دید به سان کوهی وبا قیافه پریشان یک سگ ولگرد» وقتی که شاگردانش این موضوع را برای کنفوسیوس تعریف کردند، خندید وگفت:«چه تعریف عالی !».او خود را «سگ ولگرد بی آزاری»می شمرد که صدای عوعو هشداردهندۀ او را بسیاری از مردم به اشتباه غرش خشم تصور میکردند."
امروز نیز هستند مردمانی از هر دو تفکر؛ افرادی که چون او اتحاد و همبستگی را تنها راه دفع تبعیض،ظلم،چپاول و غارت میدانند ودر مقابل آنانی هستند که ندای عدالتخواهی وحق خواهی برایشان آزار دهنده بوده وآنرا آواز خشم ومنفعت طلبی میدانند؛ درحالی که چیزی جز فرا فکنی احساسات درونی خویش ندارند. و کمر همت بر خفه ساختن آن بسته اند. اینان نمی دانند که تا بوده و هست فریاد حق خواهی و عدالتخواهی خاموش نخواهد شد؛ فریادی که علی (ع) با سکوتش و مزاری و مزاری ها با خونشان ومظلومیتشان سر دادند.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر